هـــمـــیــشه بـــه یــادتــم ســاریــنـــا
گفته بودم که زمستون یه روزی رفتنیه شب و سرما تو آتیش سوختنشون دیدنیه راستی گفتم ته بن بست اونجا که غم میکارند بوی خاکش بوی گندم چه قدرچیدنیه تو میگفتی توی جشنی که ما دعوت نبودیم خوابی دیدن که هنوزم به خدا دیدنیه گفته بودی بی غروری مارو آخر میکشه حرف راستت تو کتابا همیشه خوندنی گفته بودن یه روزی ما میشیم و پر میکشیم پر و بالمون شکستوو این قفس موندنیه ما میگفتیم اگه شب شه اگه آفتاب نتابه گل خورشید میکاریم تاریکیا رفتنیه ما که گفتیم تو شنیدی معینیشم پای خودت راه رفته تن خسته همیشه گفتنیه
نظرات شما عزیزان:
яima |